ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

به خاکریز فرهنگی- مذهبی ضحی خوش آمدید. مولای من! یاری نما تا سربازت باشم، نه سربارت

احوال ناپوشیده

21 فروردین 1400 توسط شهید محمود رضا بیضائی

حسین روی فرش چهار خانه ای گوشه اتاق نشست؛ زانوی غم بغل گرفته بود و می نالید. فکرفرداهایی که علی نباشد، امانش را بریده بود. هر لحظه جنازه بی گناه فرزندش علی، جلوی چشمانش می آمد؛ او را آشفته می کرد و استرس را به جانش می انداخت.

اشک هایش هر روز سرازیر بود و کم مانده بود؛ سیلی شود و تمام بی رحمی ها و بدی‌ها‌ی زمانه را نابود کند.

حسین و زهرا به سراغ علی در بیمارستان رفتند. علی کوچولوی مظلوم و بی گناهشان در تخت بیمارستان مدهوش افتاده بود؛ آنها برای هزینه عمل جراحی علی، به همه جا برای کمک رفته بودند؛ اما خبری از کمک نبود؛ هرکسی آنها را به دیگری حواله می داد. نفس هایشان در گلو حبس شده بود و چشمهای خسته آن ها، به انتظار لحظه ای خواب زمان را پشت سر می گذاشت.

تا اینکه آنها با چشمانی گریان و امیدوار به سراغ رئیس بیمارستان رفتند؛ از او خواستند فرزندشان را جراحی کند و در فرصتی مناسب هزینه را پرداخت نمایند، اما او قبول نکرد.

مستأصل، نگران، با دلی شکسته و چشمانی بارانی، اتاق رئیس را ترک کردند و در دل او را نفرین کردند.

زهرا و حسین با هزار امید و آرزو، مقداری از وسایل خانه را فروختند؛ اما هنوز هزینه کم داشتند ، نالان شدند. دکترها از علی قطع امید کرده بودند و به پدر و مادرش گفتند: «اگر به هوش بیاید ، یک یا دو روز بیشتر زنده نمی ماند.»

آنها نگران بودند و فکرش را نمی کردند که به همین راحتی؛ علی کوچولویشان را از دست بدهند، خدا خدا می کردند و به امام زمان(عج) استغاثه می کردند فرجی شود اما خبری نمی شد.

گریه امانشان را بریده بود ، زمانی که علی باصدای نازک و بی رمقش مادر می گفت، جگر مادرش آتش می گرفت؛ اما کاری نمی توانست انجام دهد. در همین حین ناگهان علی بیهوش شد.

جیغ و فریاد مادر علی بلند شد، پرستارها نگران به اتاق علی دویدند ، دستگاه اکسیژن و شوک را به او وصل کردند ، تا به هوش آید. پرستاری به او گفت: «خانم زمان زیادی ندارین، کاری بکنین.»

زهرا با چشمانی بارانی و ناراحت گفت: «چه کار کنم تمام هزینه بیمارستان را ندارم.»

زهرا گریان اتاق را ترک کرد و به سمت نمازخانه رفت؛ با استغاثه و زاری از امام زمان(عج) خواست به آنها کمک کند. در این هنگام خانمی کمی آن طرف تر در حال نماز و دعا بود؛ که در بین نماز، متوجه هق هق صدای زهرا شد و به سویش رفت؛ با دلداری او را آرام کرد و قضیه را از او جویا شد، با شنیدن حرف های زهرا گفت: « من هزینه عمل جراحی علی کوچولوی شما را قبول می کنم مشکلی نیست.»

زهرا چشمانش از خوشحالی درخشید؛ و دهانش از تعجب باز ماند. زهرا که انتظار چنین چیزی را نداشت، از خوشحالی به سجده شکر رفت؛ از آن خانم تشکر کرد و هر دو به سوی اتاق علی شتافتند تا او را برای عمل جراحی آماده کنند.

حضرت مهدی(عج) فرمود:
«فَاِنّا یحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِکُم و لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخبارکُم؛ ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست. »
«بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥»

 نظر دهید »

نجوا با خدا

20 فروردین 1400 توسط شهید محمود رضا بیضائی

خدای مهربانم

 سلام

به من توانایی و انرژی بده تا بتوانم وجودت و بودنت را درک کنم و

تنهابا نام تو و یاد توآرام گیرم

 یاریم نما تا پستی و بلندی روزگار تو را از من نگیرد.

خدای من

 به قلبم آرامش بده

 به روحم امید و توکل بده

 مرا از شر بدخواهان جن و انس حفظ و پیروز فرما.

 نظر دهید »

طلوع آفتاب ظهور

15 فروردین 1400 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مولای من!
سالهای چشم انتظاری می گذرد و ما فرداها را به امید طلوع آفتاب ظهور سپری می نمایم. تا ره به سوی تو یابیم.
:heart: مولای من! تو نیاز به سربازی قوی و جان به کف داری که در این میدان خسته نشود و کم نیاورد و هر لحظه با توانی مضاعف پیش رود و زمینه هر چه سریعتر طلوع ظهورت را فراهم نماید.
:heart: مولای من!
نمی دانم چرا ، اما من همیشه خیلی زود خسته می شوم و توان ادامه دادن را ندارم.
:tulip: یاریم نما تا خستگی را شکست دهم و سرباز آماده به خدمت و جان به کفی برای تو باشم.
:heart: مولای من!
یاریم نما…

 2 نظر

مناجات

15 فروردین 1400 توسط شهید محمود رضا بیضائی

خدای مهربانم!
سلام
چرا همیشه گلایه کنم، بنالم، برنجم و از دست زمان و زمین بگویم این بار می خواهم از تو تشکر کنم؛ به خاطر تمام چیزهایی که در مسیر راهم قرار دادی.
من نمی دانم، نادانم و حکمت کارهایت را نیز نمی دانم که چه خبر است؛ شاید در پشت پرده حکمتت چیزهایی است که من از آن بی خبرم و خیرم در آن است.
:tulip: پس ای خدای مهربانم!
یاریم کن تا این قدر عجز و ناله نکنم و تمام خواسته ام را خواسته تو قرار دهم و تسلیم حکم و فرمان تو گردم.
:tulip: خدای خوبم!
دستانم را بگیر که اگر دستانم را نگیری یا گم می شوم و یا به زمین می خورم که دیگر نمی توانم بلند شوم.

 نظر دهید »

امتحان خدا

13 فروردین 1400 توسط شهید محمود رضا بیضائی

گاه بلاها آن چنان بر سر ما فرو می آیند که ما را خسته می نماید و آنها را ظلم و شکنجه بر خود می دانیم؛ امّا کمی اگر به عمق قضایا بنگریم آن را نوعی رحمت بر خویش می دانیم؛ چرا که آن طوفان بلا امید باران رحمت الهی و بهار نو و جدید را به ما می دهد.
آری یکی از بلاها همان است که هر چه محبت می کنید، جواب شایسته ای دریافت نمی کنید و چه بسا برعکس هم پاسخ داده شود؛ امّا نباید خسته شوی، یک روز بهار را با چشم خود خواهی دید.
حواسمان باشد محبت و صبر کردن در خانواده از اهمیت خاصی برخوردار است. محبت همسر به همسر، فرزند به والدین و یا والدین به فرزند می تواند سختی ها و کدورت ها را به شیرینی تبدیل کند.
#تولیدی
#امتحان
#بلا

 2 نظر

مهدی(عج) ستاره زمین

13 فروردین 1400 توسط شهید محمود رضا بیضائی

مهدی(عج) ستاره زمین
مهدی و پدرش شب های تابستان قرار همیشگیشان داخل حیاط و خوابیدن زیر سقف آسمان بود. آنها از خوابیدن در حیاط لذت می بردند. ستاره ها محفل آنها را زیباتر می نمودند و خوشحالی در چشمان مهدی موج می زد. مهدی تا زمانی که خوابش می برد، ستاره ها را می شمرد.
معلم دینی اش را به یاد آورد که در مورد امام زمان توضیح داده بود از پدرش وسال کرد پدرجان! چگونه امام زمان(عج) مثل ستاره ها باعث ایمنی برای اهل زمین است؟
پدرش گفت: «یعنی انها را حفظ می کند از خطراتی که بخواهد به آن برسد.» مهدی گفت: «چقدر خوب پس ما یک ستاره زمینی هم به نام مهدی(عج) داریم که مواظبمان است و ما را حفظ می کند.»
حضرت مهدی علیه السلام فرمود: «اِنّی اَمانٌ لِأَهلِ اِلأرضِ كما أَنَّ النُّجومَ اَمانٌ لِأَهلِ السّماء.
من برای اهل زمین أمن و أمانم همان گونه که ستارگان آسمان أمن و أمان اهل آسمانند.»
:books:بحارالانوار، ج ٧٨، ص ٣٨
#مهدوی
#داستانک

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 55
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)

بسم الله الرحمن الرحیم «خدای من! این من هستم بنده تو همان که نبودم. تو مرا از کتم عدم بیافریدی و مقام خلیفه اللهی را برایم برگزیدی تو خوب می دانستی که هدف از خلقت و حکمتت چه بود اما این من بودم که خلقتم را فراموش کردم.» «بسم رب الشهداء و الصدیقین» **خاکریز فرهنگی-مذهبی **آلاله های بی قرار شهیدان: سردار سلیمانی، ابراهیم هادی، محمودرضا تورجی زاده، محسن حججی، محمودرضابیضائی «الهی وَ رَبِّی مَن لی غَیرُک أسئَله کَشَف الضُرّی وَ نَظَرَ فی أمری.» «رَبِّ هَب لی حُکمَا وَ ألحِقنی بِا الصالِحین» «رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدیتَنا وَ هَب لَنا مُن لَدُنکَ رَحمَه إنک أنتَ ألوَهاب» **اللهم عجل لولیک الفرج**

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • ادبی
  • اهل بیت(ع)
  • بدون موضوع
  • به قلم خودم
  • ترجمه لغات انگلیسی
  • ترجمه نهج البلاغه
  • ترجمه و تفسیر قرآن
  • حدیث روز
  • خاطره شهدا
  • دانستنی های تندرستی
  • زندگی نامه شهدا
  • شعر شهدا
  • صحیفه سجادیه
  • طب اسلامی
  • معرفی کتاب
  • مهدویت
  • وصیت نامه شهدا
  • چکیده مقالات
  • کلام بزرگان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟