بهار ظهور
مولای من!
به زمان پایان بهار نزدیک می شویم و زمستان آخرهای نفس کشیدنش است .
کاش ما هم به بهار ظهورت برسیم و آخرهای نفس کشیدن روزهای غیبت باشد.
مولای من!
به زمان پایان بهار نزدیک می شویم و زمستان آخرهای نفس کشیدنش است .
کاش ما هم به بهار ظهورت برسیم و آخرهای نفس کشیدن روزهای غیبت باشد.
ندبه های انتظار
زمزمه دعای ندبه از مسجد جمکران، او را سرخوش از عطر انتظار کرده بود. اشکهایش از پهنای صورت سرازیر شده بود. شوق رسیدن و خدمت به امام زمان(عج) او را بی تاب کرده بود. او همچنان دعا را زمزمه می کرد؛ آخر دعا صدایش بلند تر شد. مادرش خواب بود؛ با صدای امید، بیدار شد. نگران به سویش شتافت.
- امیدجان! چه اتفاقی افتاده است؟ خدای ناکرده کسی فوت کرده است؟
بغض گلوی امید را می فشرد و اجازه صحبت به او نمی داد. مادر از امید رو بر گرفت و به صفحه تلویزیون خیره شد؛ زمزمه دعای ندبه از مسجد جمکران او را نیز چون امید، بی تاب کرد و آرزو کرد کاش! بتواند در خدمت مولایش امام زمان(عج) باشد.
امید که اشک هایش را با دستانش پاک می¬کرد گفت:
مادر چگونه می توانم به خدمت مولا برسم و در خدمت او باشم؟
مادرش با لبخند گفت:
عزیزم همین که در فکر امام زمان(عج) باشید و سعی کنید به خاطر امام زمان و به نیت او کار خیر انجام دهید و از گناه دوری کنید، در خدمت مولا بودن است.
امید که از خوشحالی ذوق زده شده بود، تمام کارهایی که می توانست انجام دهد در ذهنش مرور کرد. یادش آمد که با دوستش، چند وقت قبل قهر کرده است، تصمیم گرفت با او آشتی کند و در درس ریاضی و قرآنش که مشکل داشت، به او کمک کند و ثواب آن را به امام زمان(عج) هدیه کند.
سلام مولای من!
قلبم به در د می آید از سخنانی که چون شیشه قلبم را زخمی می نمایند، نمی دانم با چه مرهمی باید آن را دوباره تعمیر نمایم.
هر چند که می دانم فایده ای ندارد.
اما گر تو بیایی مرهمی بر آن خواهی بود.
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام مولای من!
قلبم به در د می آید و سخنانی می شنوم که چون شیشه قلبم را زخمی می نمایند، نمی دانم بعد از این با چه مرهمی باید آن را دوباره ترمیم نمایم.
هر چند که می دانم فایده ای ندارد.
#نامه_خاص
مولای من!
همیشه گفته ام سربازت هستم اما همیشه کارهایم بر خلاف آن چیزی بود که ادعاکردم.
مولای من! بدون کمک تو من نیست و نابود خواهم شد و نمی توانم سربازیت نمایم یاریم نما تا …..
مولایم سلام!
روزتان مبارک .
اجازه می دهید پدر خطابتان کنم؟
پدری که در تمام حالات و روزهایم مواظبم بودی که گم نشوم و روشنایی حضورت را در سراسر زندگی ام وارد کردی.
پدر عزیزم می دانم که تو هیچ گاه ما را فراموش نخواهی کرد و تنها نخواهی گذاشت اما مرا ببخش که رسم ادب را به جا نیاوردم و نتوانستم آن طور که شما می خواهید باشم.
می شود یاریم نمایی ؟
این روزها حال خوبی ندارم.
نیازمند دست پرمهر و محبت شما هستم تا بر روح و قلبم کشیده شود.
بی شک روحم زخمی و جسمم خسته است.
در مانده و بی پناهم
نمی دانم مسیر حرکتم کجاست .
می خواهم دستانم را در دستانتان بگذارم و مرا از کوچه پس کوچه های تاریک قلبم به مسیر نور و روشنایی رهنمون نمایی.
مولا و پدر از تو می خواهم که همیشه دستانم را بگیری و هیچ گاه رهایم نکنی و با لبخند مهربانت و دعاهایت همیشه مرا بدر قه نمایی.
می خواهم کمک نمایی که موجبات اذیت و ناراحتی ات را فراهم نکنم.
می خواهم یاریم نمایی که قلبتان را زخمی و چشمانتان را گریان نکنم.
مولایم یاریم نما که بدون یاری تو من نیست و نابود می شوم. خواهش می کنم یاریم کن و دستانم را بگیر از این آشفته بازار دنیا مرا سالم به مقصد برسان. میشود محبت همیشگی ات را در قلبم بیندازید؟
پدر مهربانم علی جان(ع) روزت مبارک.
پدر مهربانم مهدی جان(ع) روزت مبارک.